^^^^^*^^^^^
ناگهان دور و بر شیر حرم غوغا شد
سر ذبح قمر هاشمیون دعوا شد
علقمه شعبه ای از مسجد کوفه شده بود
سر سردار حسین تا دل ابرو وا شد
بعد سی سال به ارباب برادر گفت و
همه ی دشت پر از عطر و بوی زهرا شد
لشکر حرمله خندید به عباس و حسین
پیش چشمان همه قامت آقا تا شد
سرو رعنای حرم هم قد قاسم شده بود
این غم انگیز ترین روضۀ عاشورا شد
^^^^^*^^^^^
محمدحسین رحیمیان
..*~~~~~~~*..
دریایِ غم در سینه ی یک چاه می گنجد؟!؟
اندوهِ مولایم علی در آه می گنجد؟!؟
شق القمر کرده ست امشب ابن ملجم هم
آری! مگر کنج قفس یک ماه می گنجد؟!؟
فُزتُ وَ رَبِ الکعبه گفت و عرشیان گفتند
در بینِ بدها خوبیِ ناخواه می گنجد؟!؟
ای کوفیانِ نا مسلمان! در دلِ زینب
این حجمِ درد و این غمِ جانکاه می گنجد؟!؟
در خانه ای که فاطمه آهسته می گریید
شب گریه های گاه یا بیگاه می گنجد؟!؟
امشب یتیمی تا سحر بیدار خواهد ماند
چشم انتظاری این همه در راه می گنجد؟!؟
شد بیت آخر، مانده ام چون من گنه کاری
جزءِ گدایان درت ای شاه! می گنجد؟!؟
♦♦---------------♦♦
طاهره اباذری هریس
***
سید علی همدانی در کتاب ذخیرة الملوک آورده است: امیرمؤمنان علی(ع) در مسجد کوفه اعتکاف کرده بود که بادیه نشینی هنگام افطار به محضر او رسید. حضرت مقداری آرد جو همراه داشت. به او تعارف کرد و او نتوانست میل کند. از آن جا به خانه حسن و حسین(علیهم السلام) رفت و با آن ها غذا خورد
به هنگام غذا گفت: فقیری را دیدم که دلم برایش سوخت و نمی توانم چیزی تناول کنم و از آن ها خواست مقداری غذا برای آن فقیر ببرند
امام حسن(ع) پرسید: آن فقیر کجا و کیست؟ آن مرد داستان را تعریف کرد. صدای گریه امام حسن(ع) بلند شد و فرمود: او پدرم علی(ع) امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان است
ینابیع الموده، نوشته الحافظ سلیمان، ص147
***
***
***
*narahat*
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم التماس دعا
*narahat*